
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۵۴
۱
عشق را چندان که مهرش بود هم کینش بد است
گرچه خوبی ها بسی دارد، ولی اینش بد است
۲
صورت شیرین ز خون کوهکن خوش غافل است
دشمنی هر کس که دارد خواب سنگینش بد است
۳
هرچه پیشت می نهد از خوان قسمت روزگار
چون شراب کهنه تلخش خوب و شیرینش بد است
۴
فتنه ها در زیر سر داری، ازان سرگشته ای
خواب راحت کی برد آن را که بالینش بد است
۵
می توان گل چید چون شاخ گل از هرجای او
خوش کمر می گویی او را، ساق سیمینش بد است؟!
۶
ننگ کشتی گر نباشد، نیست عیبی در محیط
بادپای موج دریا را همین زینش بد است
۷
در کلامم هر چه خواهد گو بگو دشمن سلیم
حرف انکارش همه خوب است تحسینش بد است
نظرات