
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۵۵
۱
در باغ بی تو خاطر سنبل شکسته است
آیینه ی گل و دل بلبل شکسته است
۲
ساقی ز مومیایی می، می کند درست
گر شیشه ی دلی ز تغافل شکسته است
۳
چون برگ های غنچه که از شاخ سر زند
از تنگی چمن، بر بلبل شکسته است
۴
کی تاب کبریایی تو دارد طریق فقر
بر پشت فیل مستی و این پل شکسته است
۵
گر گوش او به ناله ی من نیست در چمن
ناخن که این قدر به دل گل شکسته است؟
۶
هر کس درست دیده به سوی رخ و لبش
همچون سلیم، عهد گل و مل شکسته است
نظرات