
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۶۰
۱
چنان ز گریه ی من اشک همنشینم ریخت
که گریه شد عرق شرم و از جبینم ریخت
۲
فلک موافق هر طبع دید صاف مرا
ازان چو ساغر خورشید بر زمینم ریخت
۳
به من ز عشق تو گردید زندگانی تلخ
چه زهر بود که دوران در انگبینم ریخت
۴
گذشتم از تو چنان آستین فشان آخر
که داغ عشق تو چون گل ز آستینم ریخت
۵
چنان سلیم به ننگ است نامم آلوده
که همچو قطره ی خون، آب از نگینم ریخت
تصاویر و صوت

نظرات