
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۷
۱
چو تیغ نیست محابا ز خصم پیشهٔ ما
به روی سنگ دود همچو آب شیشهٔ ما
۲
ز شور عشق بود هرکه باخبر، داند
که هست نالهٔ ما بانگ شیر بیشهٔ ما
۳
ز فیض ابر بهاری ز بس تهیدستیم
سلام خشک فرستد به شاخ، ریشهٔ ما
۴
نمانده قدر هنر، ورنه دادی از انصاف
زمانه چون مه نو، آب زر به تیشهٔ ما
۵
شراب بیلب معشوق زهر باشد، ازان
چو زهر خورده بود سبز، رنگ شیشهٔ ما
۶
چه گل سلیم تواند کسی ز ما چیدن؟
چو شمع میخورد از آتش آب، ریشهٔ ما
تصاویر و صوت

نظرات