
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۷۹
۱
خطش دمید و به نازش نیاز من باقی ست
هزار بوسه مرا پیش آن دهن باقی ست
۲
گل همیشه بهار پیاله می گوید
خزان رسید و همان آب و رنگ من باقی ست
۳
ادای حق محبت تمام نتوان کرد
هزار جان دگر پیش کوهکن باقی ست
۴
حدیث درد دل من نمی شود آخر
سخن نماند و مرا با تو صدسخن باقی ست
۵
هزار سال ز مرگم گذشته است و هنوز
ز حسرت تو مرا آب در دهن باقی ست
۶
خزان کشید ز گل انتقام بلبل را
هنوز دعوی مرغان این چمن باقی ست
۷
چو شمع کشته برونم ز انجمن مبرید
هنوز در سر من شوق سوختن باقی ست
۸
به غیر جسم ضعیفی جنون به من نگذاشت
مرا ز عشق تو یک تار پیرهن باقی ست
۹
غبار من به غریبی سلیم رفت به باد
هنوز در دل من حسرت وطن باقی ست
تصاویر و صوت

نظرات