
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۸
۱
افروخت از تبسم مینا ایاغ ما
تر شد ز خنده های صراحی دماغ ما
۲
تا جام می به دست رسیده ست سرخوشیم
از آستین رهی ست به سوی دماغ ما
۳
ما را به برگ لاله چه نسبت، که روزگار
هرگز نسوخته ست کسی را به داغ ما
۴
از پای تا به سر چو شفق شعله درگرفت
آن ابر خون گرفته که آمد به باغ ما
۵
داریم شعله ای که ملایم تر از گل است
پروانه ای نسوخته است از چراغ ما
۶
هرگز تهی نگشت ز خون جگر سلیم
هرچند همچو لاله شکسته ست ایاغ ما
نظرات