سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۲۸۳

۱

چند باشم ز در دیر مغان دور، بس است

این قدر صبر که کردم من مخمور بس است

۲

ای سلیمان، چه به خیل و حشمت می نازی

در شکست تو کمر بستن یک مور بس است

۳

توشه ی راه گلستان می گلگون کافی ست

باربردار دل ما خر طنبور بس است!

۴

رحمی ای اختر طالع که دگر تاب نماند

بر دلم چند زنی نیش چو زنبور بس است

۵

کیمیایی به از افیون نبود پیران را

شاهد این سخنم فلفل و کافور بس است

۶

گوشه ای گیر به کشمیر سلیم و بنشین

رفتن و آمدن اگره و لاهور بس است

تصاویر و صوت

نظرات