
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۸۸
۱
غنچه را برگ گل آیا در گریبان از کجاست
لاله را داغ می گلگون به دامان از کجاست
۲
خاطر ما چون کند ضبط دل از آشفتگی؟
گل چه می داند ره چاک گریبان از کجاست
۳
رهزنی چون عشق دارد دل، ز حال او مپرس
عاقلان دانند این دیوانه عریان از کجاست
۴
کارها فرهاد کرد و عاقبت کاری نساخت
عشق پندارند آسان است، آسان از کجاست
۵
در محبت چشم نتوانم به یکدیگر نهاد
من ندانم این همه خواب پریشان از کجاست
۶
هست تا سرمایه ی خست، مترس از احتیاج
کشتی خودبسته ای بر خشک، طوفان از کجاست
۷
شکوه در پیری مناسب نیست از قسمت سلیم
نان خشکی چون صدف داریم، دندان از کجاست
نظرات