سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۲۹۲

۱

بیا که دل ز ورق حرف کینه خواهی شست

سرشک بی تو ز مژگان من سیاهی شست

۲

حدیث کوثر آن لب به خضر رخصت نیست

زبان اگرچه به صد آب همچو ماهی شست

۳

سرشک دیده ی پیران نشان نومیدی ست

به گریه دست ز خود شمع صبحگاهی شست

۴

ز پاس رنگ حنا، دست خود نمی شویی

به حیرتم که ز دنیا چگونه خواهی شست

۵

سلیم پای غباری چو در میان آید

نمی توان ز دل آن را به عذرخواهی شست

تصاویر و صوت

نظرات