سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۳۰۲

۱

خضر از لب تشنگان روی آتشناک اوست

یوسف از خیل اسیران گریبان چاک اوست

۲

گر سری دارم به زلف خوبرویان دور نیست

کز پریشان خاطری پندارم آن فتراک اوست

۳

بخت آنم کو، که گوید چون رسد بر تربتم

داشتم بی خان و مانی، کشته شد، این خاک اوست

۴

چشم سوزن گریه آلود است از چاک دلم

این سخن را شاهد من رشته ی نمناک اوست

۵

در نگیرد صحبت ما با شقایق در خزان

اول مستی ما و آخر تریاک اوست

۶

نیست آزادی کسی را در جهان غیر از سلیم

هرچه دارد روزگار از بهر جان پاک اوست

تصاویر و صوت

نظرات