سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۳۰۶

۱

دلم به عشق ز آسیب فتنه آزاد است

چراغ بزم سلیمان مصاحب باد است

۲

دماغ نکهت گل نیست ما خموشان را

به عندلیب بگویید این چه فریاد است

۳

کسی نمانده که گیرد خبر ز حال کسی

به باغ نوحه ی قمری ز فوت صیاد است

۴

به کار خویش همه محکم اند اهل جهان

برای مخزن خود غنچه قفل فولاد است

۵

غبار گشت و ز سرگشتگی خلاص نشد

چه شورش است که در خاک آدمیزاد است؟

۶

کسی ندیده ز خوبان وفا، مکش آزار

ببین چه قهقهه ای کبک را به فرهاد است

۷

به حسن بت چو برهمن تعجب من دید

به خنده گفت که این رتبه ای خداداد است

۸

به کوی او که رساند سلیم خاک مرا؟

اگر کسی زند آبی بر آتشم، باد است

تصاویر و صوت

نظرات