
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۳۲
۱
شعله دارد ز تو آیین غضبناکی را
اجل از طرز تو آموخته بی باکی را
۲
ای جوانان، هنر از پیر بباید آموخت
یاد گیرید ز ما مستی و بی باکی را
۳
مرکز دایره ی موج محیط است زمین
به حقارت منگر این بدن خاکی را
۴
بهر جانی چه کشی این همه تلخی ز جهان
باد شیرینی جان زهر، تو تریاکی را!
۵
چند برهم زند اوراق خود از بیم خزان
گل این باغ که گم کرده خط پاکی را
۶
چرک دنیا همه در جیب تو زاهد جمع است
از کجا یافتی این کیسه ی دلاکی را؟
۷
عیبجویی من از خصم چنان است سلیم
که می نیشکری طعنه زند تاکی را
نظرات