
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۳۴
۱
ذوقی ز باغ نیست دل غم پذیر را
کوته کنید رشته ی مرغ اسیر را
۲
برهیچ کس به غیر وجود ضعیف من
حیرت قفس نساخته نقش حصیر را
۳
شیرین اگر اشاره به مژگان خود کند
سازد روان ز ناف گهر، جوی شیر را
۴
اصلاح دوستان سخنم را به کار نیست
رخت قصب قبول ندارد عبیر را
۵
شمشیر را ز جوهر تندی زوال نیست
افتادگی به خاک نشانیده تیر را
۶
دشمن شود دلیر چو بیند ملایمت
کردند ازان حرام به مردان حریر را
۷
آن کز مآل دولت دنیاست باخبر
کرسی زیر دار شمارد سریر را
۸
با اختران چه کار ترا ای غزال مست
بگذار این شمردن دندان شیر را!
۹
عنقا سلیم همدم و همراز من بس است
کاری به خلق نیست من گوشه گیر را
نظرات