
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۳۵۹
۱
چند چون مرغ کسی بادیه پیما باشد؟
زر ماهی ز سفر کردن دریا باشد
۲
سایه ی بال هما بستر آسایش نیست
ای خوش آن خواب که در سایه ی عنقا باشد
۳
محتسب چون به در میکده آید، گوید
پیر میخانه که: خوش باشد، اگر جا باشد!
۴
شیخ حیف است که در حلقه ی مستان آید
بگذارید که در صومعه تنها باشد
۵
شست و شویی بده ای باطن می زاهد را
که دگر طعنه به مستان نزند، تا باشد
۶
دوستی نیست خصومت که ترقی نکند
در دلش کینه ی من روغن و دیبا باشد
۷
عقل و دین و دل و جان را همه از ما بردی
ای بت عهدشکن، پیش تو اینها باشد
۸
آفتابی تو و عالم به وجود تو خوش است
حیف باشد که نباشی تو و دنیا باشد
۹
جام می گیر سلیم این همه آشفته مباش
غم عالم نخورد مرد چو دانا باشد
نظرات