
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۳۶۵
۱
وجودم را غم عشق تو ای بیباک میسوزد
کجا این را توان گفتن کز آتش خاک میسوزد
۲
میی در ساغر دل دارم از شوق سیهمستی
که موج از گرمی آن چون خس و خاشاک میسوزد
۳
حدیث خوبی او از من حیران چه میپرسی
که برق حسن خوبان خرمن ادراک میسوزد
۴
قدمگاه قدحنوشان سرمست است، ازان دایم
چراغ لاله در شبها به پای تاک میسوزد
۵
به زیر لب سلیم افغان خود را میکنم پنهان
که این آتش اگر گردد بلند، افلاک میسوزد
تصاویر و صوت

نظرات