سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۳۶۷

۱

آبروی تیغ را خونگرمی بسمل برد

کی تواند صرفه ای از قتل ما قاتل برد

۲

چشم همراهی مدار از کی که موج از جوش بحر

کی تواند کشتی خود را سوی ساحل برد

۳

خضر را هم آگهی از کعبه ی توفیق نیست

چون کسی از جستجو راهی به این منزل برد؟

۴

مژده بادا مرغ دل ها را که می بینم دگر

بر سر آن دست شهبازی که زنگ از دل برد

۵

خضر دایم در سر کوی مغان چون روزگار

جاهلان را آورد در مجلس و کامل برد

۶

از شرافت هرکه با ما دم زند، تر می شود

خاک هرکس در ره سیلاب آرد، گل برد

۷

لذت دشنام او دل می برد از کف سلیم

همچو شیرینی ندیدم من که تلخی دل برد

تصاویر و صوت

نظرات