
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۳۷۰
۱
ای نهاده حسن را برطاق از ابروی بلند
بسته دست عالمی را با دو گیسوی بلند
۲
جذبه ی کوی خراباتم اگر گشتی رفیق
چون کبوتر می زدم از کعبه یاهوی بلند
۳
گفتگوی زلف او ای دل چو خواهی سر کنی
نام بردن احتیاجی نیست: هندوی بلند!
۴
بی نصیبم کرده همت از مراد روزگار
در کمندم کوتهی آمد ز بازوی بلند
۵
حاصل دنیا به همت درنیامیزد سلیم
می رود آب روان دشوار در جوی بلند
نظرات