سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۳۸

۱

نماید خرمن آزادگان چون رنگ کاهی را

ز چشم برق همچون داغ اندازد سیاهی را

۲

جهان از می‌پرستی چون خرابم می‌تواند کرد؟

چه نقصان است اگر راند کسی در آب ماهی را؟

۳

بلندی پست فطرت را به اندک مایهٔ دنیاست

که معراجی‌ست هر شاخ گیا، مرغان چاهی را

۴

الهی آتشی در خانهٔ مرغ چمن افتد!

که شاخ گل ز سر بگذارد این صاحب‌کلاهی را

۵

دلم تا خفتگان انجمن را دید، می‌داند

که گریه از برای چیست شمع صبحگاهی را

۶

به مهر آسمان ایمن مشو کاین شحنه در آخر

کند کرسی زیر دار، تخت پادشاهی را

۷

به طرف جویبار از رقص نتوان منع او کردن

که معشوق خوش‌آوازی به دست افتاده ماهی را

۸

سلیم اهل سخن را بی‌زبانی عیب می‌باشد

که واجب‌تر ز هر چیز است شمشیری، سپاهی را

تصاویر و صوت

نظرات