
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۴۰۹
۱
باغبان خُلد از گلزار ما گل میبرد
همچو تخم گل به تحفه تخم بلبل میبرد
۲
موج نگذارد کسی نزدیک این دریا رود
ابر اگر آبی برد، از چشمهٔ پل میبرد
۳
او تغافل میکند، من هم تغافل میکنم
صرفهای پندارد از من در تغافل میبرد
۴
ای کبوتر، محرم راز محبت نیستی
نامهٔ ما را به سوی یار، بلبل میبرد
۵
این غبار خاطری کز هند من دارم سلیم
آبروی گلشن کشمیر و کابل میبرد
نظرات