
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۴۳۰
۱
خراب لعل لبت کی شراب میگیرد
که چشم را نمک او چو خواب میگیرد
۲
خروش سیل سرشک مرا علاجی نیست
ز سنگ سرمه کی آواز آب میگیرد؟
۳
صبا چو وصف می و میفروش با گل کرد
به خنده گفت که آیا کتاب میگیرد؟
۴
چو گل ز پرورشم باغبان زیان نکند
که آب میدهد، از من گلاب میگیرد
۵
سلیم آنکه چو موسی به حرف گستاخ است
ز کوه مطلب خود را جواب میگیرد
نظرات