سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۴۳۳

۱

می‌گریزد خوابم از جایی که مخمل می‌برند

دردسر می‌گیردم تا نام صندل می‌برند

۲

از خراش ناخن غم سینه‌ام دارد صفا

آینه چون زنگ می‌گیرد به صیقل می‌برند

۳

آتش سودا ز بس در مغز من جا کرده است

از سرم در پیش پیش عقل، مشعل می‌برند

۴

هیچ لذت چون مکرر دیدن معشوق نیست

رشک یک‌بینان او بر چشم احول می‌برند!

۵

عیب‌پوشی چشم نتوان داشت از اهل جهان

بیشتر دستار اینجا از سر کل می‌برند

۶

طرفه صحرایی‌ست این کز حسن بی‌پروا سلیم

ناخن شیر آهوانش بهر هیکل می‌برند

تصاویر و صوت

دیوان کامل محمدقلی سلیم تهرانی (شامل غزلیات، قصائد، مثنویات، قطعات و رباعیات) به تصحیح و اهتمام رحیم - رضا - محمدقلی سلیم تهرانی - تصویر ۲۲۹

نظرات