
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۴۳۵
۱
قفس ترا چو خوش افتاد به ز باغ بود
گل است شعله کسی را اگر دماغ بود
۲
درین چمن به گلم ذوق آشنایی نیست
به لاله گرمی من از برای داغ بود
۳
دلم گداخت چو از باده روی او افروخت
بهار صبح، خزان گل چراغ بود
۴
عجب به صحبت گل گر سرش فرود آید
هوای وصل تو آن را که در دماغ بود
۵
کجا شکفته شود دل سلیم بی رخ او
چه شد که گل به کف و باده در ایاغ بود
تصاویر و صوت

نظرات