
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۴۴۳
۱
در ره شوق، دل از بیم خطر میلرزد
مینهم پا چون درین بادیه، سر میلرزد
۲
که خبر داد ز لبتشنگیام دریا را؟
که چو سیماب در او آب گهر میلرزد
۳
نگذارد که ز کارم گرهی باز کند
ضعف طالع که از او دست هنر میلرزد
۴
چه هواییست که اقلیم محبت دارد
که پسر تب کند آنجا و پدر میلرزد
۵
نفس باد خزان در تو اثر کرده مگر؟
سخت آواز تو ای مرغ سحر میلرزد
۶
کاش میبود دلش هم به ضعیفان چو سرین
که به باریکی آن موی کمر میلرزد
۷
در هوای تو جوانان نه همین بیمارند
دل پیران همه تب دارد و سر میلرزد
۸
در ره عشق، دلیری به جگر نیست سلیم
داغ او تا به دلم دید، جگر میلرزد
تصاویر و صوت

نظرات