سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۴۶۵

۱

دلم آسوده شد تا در خم زلفش مکان دارد

چو آن مرغی که بر شاخ بلندی آشیان دارد

۲

ز هجر و وصل می سوزد دلم یارب چه بخت است این

که یاقوت مرا، هم آب و هم آتش زیان دارد

۳

شب وصلم ز رشک غیر همچون روز هجران است

بهار گلشن ما چون حنا رنگ خزان دارد

۴

به کوی عشق او چون می توانم گم کنم خود را؟

که همچون لاله هر عضو من از داغی نشان دارد

۵

ملاحت هرکه می خواهد، به هندش رهنمایی کن

که حسن شورش انگیزش نمک در سرمه دان دارد

۶

درین گلشن مرا رحمی به حال لاله می آید

که داغ بی بقایی چون زر هندوستان دارد

۷

طلبکار دیانت چون کلیدیم اندرین بازار

متاعی را که می جوییم ما، قفل دکان دارد

۸

شکست پیکرم از اشک خونین می شود ظاهر

کزو هر قطره‌ای چون دانهٔ نار استخوان دارد

۹

ز گفتارم سلیم آزرده‌ای جز خود نمی‌بینم

اگر خاری درین باغ است، دست باغبان دارد

تصاویر و صوت

دیوان کامل محمدقلی سلیم تهرانی (شامل غزلیات، قصائد، مثنویات، قطعات و رباعیات) به تصحیح و اهتمام رحیم - رضا - محمدقلی سلیم تهرانی - تصویر ۲۴۱

نظرات