
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۴۶۷
۱
ای به خورشید سیاهی زده از روی سفید
ماه نو را ز رهت گرد بر ابروی سفید
۲
سنبلی تاب به شاخ گل نسرین زده است:
خم گیسوی تو پیچیده به بازوی سفید
۳
نشود هیچ در آیینهٔ روشن پنهان
دلِ چون سنگ تو پیداست ز پهلوی سفید
۴
غیر من کز کمر نازک او بیتابم
نشنیدم که برد دل ز کسی موی سفید!
۵
چه غم از تیرگی بخت، وفا گر داری
خوش بود خال سیه بر طرف روی سفید
۶
عقل و هوش از من بیدل رخ او برد سلیم
از کدامین چمن است این گل خوشبوی سفید؟
تصاویر و صوت

نظرات