
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۴۷۵
۱
چو آیینه خیالش در دلم بسیار میگردد
تَذَرْوی در میان سبزهٔ زنگار میگردد
۲
رهی میباشد از دلها به سوی یکدگر، اما
اگر آید غباری در میان دیوار میگردد
۳
اگر داری درشتی در مزاج خویش، عاشق شو
که هرجا سیل را افتد گذر، هموار میگردد
۴
تنی داری که میمیرد برای جامه، ای زاهد
سری داری که بر گرد سر دستار میگردد
۵
سلیم از گریهٔ من آنچنان گل شد سر کویش
که تا پیدا کند خاکی سرم بسیار میگردد
تصاویر و صوت

نظرات