
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۴۷۸
۱
چه غم دارد مرا از خویش اگر محروم میسازد
که شمع بزم ما پروانه را از موم میسازد
۲
صباحت چیست چون پای ملاحت در میان آید
ندیده هند را قیصر، از آن با روم میسازد
۳
چه حاصل دارد از دست فلک آه و فغان کردن
که ظالم را همیشه نالهٔ مظلوم میسازد
۴
به آن جغدی که در معموری او را خلق نگذارند
نشان ده خانهٔ ما را، که ما را شوم میسازد
۵
سلیم از خاک یونان محبت شد خمیر من
ز من پیر خرد مجهولها معلوم میسازد
نظرات