
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۴۸۷
۱
دارم دلی که پای ز هر گلشنی کشید
هر کس گلابی از گل و او دامنی کشید
۲
از داغ های سینه، فغان شکستگان
هردم چو بانگ نی سری از روزنی کشید
۳
در راه شوق، بار تعلق وبال توست
عیسی شنیده ای که چه از سوزنی کشید
۴
از کشتگان لاله، چمن بوی خون گرفت
زان توسن بنفشه سر و گردنی کشید
۵
ضعفم سلیم از طلب کام بازداشت
مور شکسته، پای ز هر خرمنی کشید
نظرات