
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۴۹۶
۱
اگر دریا ز اشکم دم زند، آشوب میخواهد
وگر آتش کند دعوی به آهم، چوب میخواهد!
۲
نمیخواهم که از راز من او هم باخبر گردد
چو عشق اینجا رسد، کی قاصد و مکتوب میخواهد
۳
ز روی دل بود نقشی که بر آیینهٔ جان است
بد کس را نخواهد هرکه خود را خوب میخواهد
۴
در اصلاح دل من گوشهٔ دامان او کافیست
غبار خانهٔ آیینه کی جاروب میخواهد
۵
سلیم از جذبهٔ ظاهر چنین تحقیق شد ما را
که یوسف را زلیخا بیش از یعقوب میخواهد
تصاویر و صوت

نظرات