
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۵۰۹
۱
فلک دایم به قصد مردم وارسته میگردد
چو صیادی که در دنبال صید خسته میگردد
۲
درین گلشن مرا بر سادهلوحی خنده میآید
که دارد مشت خاری وز پی گلدسته میگردد
۳
ز بیتابی سوی مقصود نتواند کسی ره برد
پی اسباب خانه، دزد ازآن آهسته میگردد
۴
ز حرف او زبان من مددکار سخنچین است
چو آن نخلی که شاخ او تبر را دسته میگردد
۵
ز چشم خوبرویان، ای غزال مشکبو دایم
به دنبال تو صد صیاد ترکش بسته میگردد
۶
سلیم آن بیوفا زان چشم میپوشد ز حال من
که چشم هرکه بر این خسته افتد، خسته میگردد
تصاویر و صوت

نظرات