
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۵۲۲
۱
مشاطه خم گیسوی جانانه نسازد
از پنجه ی خورشید اگر شانه نسازد
۲
روشن نشود دلبری شمع، کسی را
تا سرمه ز خاکستر پروانه نسازد
۳
با مستی یک هفته، بگویید چمن را
کز لاله و گل این همه پیمانه نسازد
۴
دلگیر شود شمع چو در خلوت فانوس
از موم بجز صورت پروانه نسازد
۵
عشقم به خرابات کشید از در کعبه
رسوایی مجنون به سیه خانه نسازد
۶
سیلاب سرشکی که سلیم از مژه ریزد
مشکل که جهان را همه ویرانه نسازد
نظرات