
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۵۵۳
۱
می کشان در انجمن چون حرف لعل او زنند
شیشه و پیمانه از مستی به هم پهلو زنند!
۲
پادشاه خوبرویان است، چندان دور نیست
سرو [و] شمشاد چمن گر پیش او زانو زنند
۳
نوک مژگانی درون چشمشان نشکسته است
گلرخان از بی غمی زان تیر بر آهو زنند
۴
جور خود را بر ضعیفان آزماید روزگار
تیغ را دایم برای امتحان بر مو زنند
۵
چشم بر اصلاح غمخواران سلیم از ابلهی ست
زخم نتوان زد به خود، گر بخیه را نیکو زنند
نظرات