سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۵۸

۱

مدعی کو تا چراغ محفلم بیند ترا

غافل از راه آید و در منزلم بیند ترا

۲

از ترحم سنگ را دل خون شود هر گه چو موج

خنده زن بر گریه ی بی حاصلم بیند ترا

۳

در غم سامان به راه کعبه، ای بت نیستم

راهزن ترسم درون محملم بیند ترا

۴

کاش سوزن بخیه ی اول به چشم خود زند

کز شکاف سینه ترسم در دلم بیند ترا

۵

صحبت ما و تو ای طوفان نگردد برطرف

ناخدا کو تا حریف ساحلم بیند ترا

۶

دست کوته کن سلیم از من، که ترسم روزگار

عاجز از اصلاح کار مشکلم بیند ترا

تصاویر و صوت

نظرات