
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۵۸۰
۱
از قفای زلف مشکین تو عنبر میدود
در رکاب حلقهٔ گوش تو گوهر میدود
۲
چون زلیخا در رهت ای یوسف گل پیرهن
گه به دیوار آفتاب و گاه بر در میدود
۳
رهروان را نیست آرامی، که همچون گردباد
پا به دامن هرکه پیچیدهست بهتر میدود
۴
قطرهقطره اشکم از لبتشنگی در راه شوق
در سراغ آب، چون خیل سکندر میدود
۵
میفروشد نکهت پیراهن او را صبا
برگ گل در باغ هرسو از پی زر میدود
۶
اشک میجوشد ز چشمم در قفای او سلیم
پادشاهی رفته، وز دنبال، لشکر میدود
تصاویر و صوت

نظرات