
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۵۹۰
۱
از جهان هرکه چو ما خرقه بدوشان گذرد
چشم بر هم نهد از سرمه فروشان گذرد
۲
اجل آید به سرم هردم و نومید رود
چون سخن چین که به اطراف خموشان گذرد
۳
چاره ی آفت ایام، تجرد نکند
سیل اینجا ز سر خانه بدوشان گذرد
۴
برگی از جلوه ی حسنت به چمن خالی نیست
همچو یوسف که به آیینه فروشان گذرد
۵
آمد از دیدن حالم به فغان عشق، سلیم
چون به ویرانه رسد سیل، خروشان گذرد
نظرات