
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۶۱۶
۱
دل در طلب چه گوش به صوت درا کند
مجنون عشق، رقص به آواز پا کند
۲
مست تو پابرهنه به دریا حباب وار
بر روی آب گردد و کسب هوا کند
۳
درویش عشق را ز قلم دست کوته است
مشق شکستگی ز نی بوریا کند
۴
گریان به عالم آمد و نالان به خاک رفت
چون کوه، سنگ تربت عاشق صدا کند
۵
در ملک هند، بی می انگور سوختیم
کو غوره ای دریغ که کس توتیا کند
۶
دل را گمان صبر و شکیبی به خویش هست
معلوم می شود گره خود چو وا کند
۷
مغرور را سزا رسد از دور آسمان
باد از بروت خوشه برون آسیا کند
۸
چون قطره، برگرفتهٔ خود را جهان سلیم
بر آسمان رساند و از کف رها کند
نظرات