
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۶۲۳
۱
خوش آن نسیم کزان زلف مشکسود آید
به حال خویش دلم آنچنان که بود آید
۲
به باغ بی تو ز آهم همیشه گلچین را
چو شمع کشته ز انگشت بوی دود آید
۳
نمانده فرصت پیغام و نامه، ای قاصد
رسیده ایم به مردن، بگو که زود آید
۴
نزول حادثه است این خرابه، نیست عجب
اگر به خانه ی ما آسمان فرود آید
۵
خوش است، جامه اگر آسمان بدل سازد
که بوی ماتم ازین جامه ی کبود آید
۶
به غیر ازان که بگویی سلیم بی هنر است
دگر چه کار ز دست تو ای حسود آید؟
تصاویر و صوت

نظرات