
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۶۲۴
۱
قدم هرکس به راه او نهد منزل نمیخواهد
به این بحر آنکه گردد آشنا، ساحل نمیخواهد
۲
ازان چون مرغ بسمل میتپم در خاک و خون دایم
که بعد از مرگ هم آسودهام قاتل نمیخواهد
۳
قبول خاطر ای همدم به دست کس نمیباشد
ترا بسیار من میخواهم، اما دل نمیخواهد
۴
بنازم اهل همت را که احسان کریم ما
دو عالم را به منت میدهد، سایل نمیخواهد
۵
حرم از پیش راه عاشقان گو یک طرف بنشین
که چون ریگ روان این کاروان منزل نمیخواهد
۶
به تنهایی مرا همصحبتان ای کاش بگذارند
چراغ لاله را صحراست خوش، محفل نمیخواهد
۷
جهان سامان خود را عیبپوش ناقصان دارد
که پای خویش را طاووس جز در گِل نمیخواهد
۸
سلیم از ناله خود را هر نفس آرم به یاد او
ز خود مرغ قفس صیاد را غافل نمیخواهد
تصاویر و صوت

نظرات