
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۶۲۸
۱
سحر که ناله مرا گرم چون جرس گیرد
ز دود آه دلم صبح را نفس گیرد
۲
ز قید باده پرستی دم نیم آزاد
چو محتسب بگذارد مرا، عسس گیرد
۳
ز دام زلف تو بیکار شد چنان صیاد
که همچو طفل به صد حیله یک مگس گیرد
۴
کند خیانت یک نفس، کشوری ویران
یکی ست دزد و عسس صدهزار کس گیرد
۵
به غیر جانی ازو نیست شرمساری ما
زمانه هرچه به ما داده است، پس گیرد
۶
روم سلیم چو سوی چمن، به هر قدمی
هزار جای سرراه من قفس گیرد
نظرات