سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۶۴۶

۱

دل در سواد زلف تو بیهوش می شود

در شب چراغ آینه خاموش می شود

۲

دل با خیال او چو هم آغوش می شود

یک گل نچیده است که بیهوش می شود

۳

آن را که همچو آینه افتد برو نظر

هرکس که دیده است، فراموش می شود

۴

چون پرتو جمال تو پنهان کند کسی؟

آن آتش گل است که خس پوش می شود

۵

دارم هزار حرف به آن بی وفا، ولی

در وقت عرض حال، فراموش می شود

۶

از گفتگوی مرغ چمن ذوق می برد

هرکس چو شاخ گل، همه تن گوش می شود

۷

روشندلان به هند ندارند رونقی

در شب چراغ آینه خاموش می شود

۸

کار کسی سلیم که افتد به شاهدان

آیینه وار زود نمدپوش می شود

تصاویر و صوت

نظرات