سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۶۵۱

۱

در آزار دلم طفلی که از گردون سبق دارد

ز شرم کشتنم شمشیرش از جوهر عرق دارد

۲

ز بس افروخت از تاب می گلرنگ، پنداری

ز عکس چهره ی او صبح آیینه شفق دارد

۳

دم سرد ترا زاهد در اینجا نیست تأثیری

که جام از گرمی هنگامه ی مستان عرق دارد

۴

حریفان را بگویید این همه دفتر، چه در کار است

که آیینه سکندرنامه را بر یک ورق دارد

۵

چو غنچه نقد خود را در گره بستن نمی داند

به رنگ گل، دل ما هرچه دارد در طبق دارد

۶

سلیم از خدمت من نیست غافل، دوست می‌داند

که در پرودن بت برهمن بسیار حق دارد

تصاویر و صوت

نظرات