سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۶۵۲

۱

سر کن سخنی تا دل بدحال گشاید

کز باد نفس، غنچه ی تبخال گشاید

۲

پیچیدگی زلف سخن، حسن کلام است

دایم دلم از همدمی لال گشاید!

۳

بی رخصت معشوق، سفر شرط وفا نیست

مرغ چمن از مصحف گل فال گشاید

۴

چون بند قبایی که گشایند ز گرما

از آه دلم مرغ هوا بال گشاید

۵

سنگ کف دیوانه ی مسکین همه بینند

کس نیست که تا دامن اطفال گشاید

۶

در وعده ی وصلی که دهد، صبر ضرور است

یک غنچه درین باغ به صد سال گشاید!

۷

در کنج دهانی که سلیم از غم آن مرد

چون صفر پی بوسه دهان خال گشاید

تصاویر و صوت

نظرات