سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۶۵۸

۱

در کوی تو دیوانه مرا نام نهادند

طفلان چه بزرگانه مرا نام نهادند

۲

در پای خمم ناف به طفلی چو بریدند

دردی کش میخانه مرا نام نهادند

۳

من طالع چوب گل و زنجیر ندارم

احباب، چه دیوانه مرا نام نهادند؟

۴

نه نام چراغی به جهان بود، نه شمعی

آن روز که پروانه مرا نام نهادند

۵

نامم کسی از هیچ زبانی نشنیده ست

افلاک چه بیگانه مرا نام نهادند

۶

ایام، فلاطون جهان داد خطابم

فریاد که طفلانه مرا نام نهادند

۷

دادند گهی برگ گل و لاله خطابم

گاهی پر پروانه مرا نام نهادند

۸

از خال لب او شدم آواره ی عالم

عنقا، پی این دانه مرا نام نهادند

۹

در زلف تو- آن کوچه ی زنجیرفروشان-

عمری ست که دیوانه مرا نام نهادند

۱۰

بخت از پی معموری من بود سلیما

آن روز که ویرانه مرا نام نهادند

تصاویر و صوت

نظرات