سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۶۶۴

۱

زخم ناسورم من و از لطف مرهم شرمسار

چون گل پژمرده ام از روی شبنم شرمسار

۲

بهره ای جز اشک و آه از من نصیب کس نشد

حاصلم دارد مرا چون نخل ماتم شرمسار

۳

خلق را کوتاهی از خویش است و ما را از فلک

عالمی شرمنده اند از ما و ما هم شرمسار

۴

کاسه ی سر را قدح کن، می ز جام خود بنوش

تا به کی باشد کی از ساغر جم شرمسار

۵

تا سلیم از بی وفایی های او دم می زنم

می‌کند آن تیغ خونریزم به یک دم شرمسار

تصاویر و صوت

نظرات