
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۶۶۵
۱
حسن، شیرین را ازان می پرورد دایم به شیر
کز برای کشتن فرهاد گردد شیرگیر
۲
تا ازو زخمی نگیرم دلپسند خویشتن
برنمی دارم سر از دنبال پیکانش چو تیر
۳
می دهم دل را و می گیرم پریشانی ازو
گر درین سودا نباشد طره ی او شانه گیر
۴
در چمن هر گه به او همراه می بیند مرا
از پی سر چون رقیبان می کشد بلبل صفیر
۵
ما پریشان خاطران در بند سامان نیستیم
خط آزادی ست بر اندام ما نقش حصیر
۶
کرد این موی سفید از خویش ما را ناامید
شکر از خود دست شوید در کنار جوی شیر
۷
هر دو روزی دیگری را پیش می آرد سلیم
می کند دوران چو طفلان بازی میر و وزیر
نظرات