سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۶۷

۱

کی ز تیغ آفتاب خویش باشد غم مرا

سر بود در راه او چون قطرهٔ شبنم مرا

۲

من که همچون سبزه‌ام هر شبنم آب زندگی ست

از چه دارد ابر بر سر منت عالم مرا

۳

معجز عیسی ز زخم سینهٔ من عاجز است

کی چو داغ آینه سودی دهد مرهم مرا

۴

تا به کی از آتش هر کس گدازم همچو موم

کاشکی بردی دلی از سنگ چون خاتم مرا

۵

در قیامت ساقی کوثر اگر جامی دهد

کافرم گر باشد از آشوب محشر غم مرا

۶

ای که دست قدرتت، هم پنجه ی صنع خداست

مشت خاکی قابلم، گر می کنی آدم مرا

۷

سوخته گر آتش غم شاخسارم را سلیم

می‌تواند کرد ابر دست او خرم مرا

تصاویر و صوت

نظرات