سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۶۹۷

۱

در وادی محبت، چون خضر راهبر باش

با رهروان دریا، چون موج همسفر باش

۲

انگشت دایه در کام زهر غمم کشیده ست

در دست من هر انگشت، گو شاخ نیشکر باش

۳

آشوب موج و طوفان سامان اهل دریاست

همچون سفینه ی عشق، مجموعه ی خطر باش

۴

چندان که بال باز است، پرواز در خیال است

ای دل به کنج عزلت، عنقای بسته پر باش

۵

هرکس به کینه ی ما خیزد، کمر نبندد

چون کوه خصم ما را هر عضو گو کمر باش

۶

چون آسمان عدویی داری سلیم بر سر

غافل نمی توان بود، از خویش باخبر باش

تصاویر و صوت

نظرات