سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۷۰۵

۱

از روی دل ز عاجزی خود خجل مباش

پامال خصم خویش چو خون بحل مباش

۲

همچون غبار، گاه برانگیز خویش را

افتاده زیر پا چو زمین متصل مباش

۳

دامان روزگار فراخ است، می بنوش

شاید گشایشی رسدت، تنگدل مباش

۴

هرگز مباش در پی لغزیدن کسی

تا خاک راه خلق توان بود، گل مباش

۵

رحمی به مور خسته کن ای پادشاه حسن

جم باش و همچو خاتم جم سنگدل مباش

۶

از شکوه ای که کردی ازان بی وفا سلیم

او منفعل نگشت، تو هم منفعل مباش

تصاویر و صوت

نظرات