
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۷۰۹
۱
ز مژگان آب چشمم می زند جوش
که دریا را نشاید کرد خس پوش
۲
درین دریا بود از سیلی موج
چو نیلوفر صدف نیلی بناگوش
۳
وطن در گوشه ای گیرم نگین وار
چو خاتم چند باشم خانه بر دوش؟
۴
سر ما تاج شاهی را به معنی
بود همچون چراغ زیر سرپوش
۵
به بزمی لب سلیم از حرف بسته ست
که نتوان شمع او را کرد خاموش
نظرات