
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۷۱۹
۱
کنم برای جنون یارب از که سامان قرض
درین چمن که گل از گل کند گریبان قرض
۲
قبول راهزن عشق نیست مایهٔ ما
کنیم چیز دگر از که در بیابان قرض
۳
چو دل به زلف تو دادیم ترک آن کردیم
چنان که گیرد از اهل کرم پریشان قرض
۴
در معامله را بسته روزگار چنان
که گل به گل ندهد زر درین گلستان قرض
۵
خدا کند که ز دام جهان خلاص شویم
که سفله هرچه دهد، می دهد به مهمان قرض
۶
حذر ز صحبت اهل زمانه، کز خست
به هم دهند چو اطفال مکتبی نان قرض
۷
اگر ز من طلبد زلف یار دل، چه عجب
گهی ضرور شود با وجود سامان قرض
۸
سلیم لذت جود آن کسان که یافته اند
کنند وجه کرم را چو ابر نیسان قرض
تصاویر و صوت

نظرات